(نه خیلی زیاد) سرزمین امیدوار کننده اوباما آمریکا و کانادا

[ad_1]

مدتها بود که فهمیده ام که خاطرات سیاستمداران آمریکایی سکوت سنگینی دارند و بینش های جدیدی را منعکس می کنند ، به ویژه مواردی که برای هموار کردن کاخ سفید طراحی شده اند ، مانند گزینه های سخت هیلاری کلینتون ، کتاب The Truths We Hold ، کوری بوکر یونایتد و ساخته Kamilla Harris و مهمتر از همه. بهترین آنها را، باراک اوباما “جسارت امید.”

با پشت سر گذاشتن کار سیاسی خود ، امیدوارم رئیس جمهور سابق در خاطرات جدید خود ، “سرزمین موعود” ، کمی آینده دارتر ، صریح و شجاع باشد.

هفتصد صفحه از کتاب ، احساسات متفاوتی داشتم ، یا شاید خیلی امیدوار بودم که سخاوت داشته باشم. اوباما ممکن است دیگر خیلی مانع سیاست نشود ، اما مطمئنا میراث او را آزار می دهد.

اولین برداشت من هنگام خواندن سرزمین موعود این است که برخلاف دونالد ترامپ ، رئیس جمهور فعلی ، که قادر به تدوین اندیشه یا تکمیل جمله نیست ، اوباما نویسنده با استعدادی است زیرا سخنوری درخشان است.

در واقع ، چند فصل اول نشان می دهد که چگونه روایت شخصی ، قصه گویی و سخنوری برجسته وی ، که در سخنرانی های خود علیه جنگ عراق و سخنرانی او در کنوانسیون ملی دموکراسی در سال 2004 برجسته شد ، وی را به مرحله سیاسی ملی سوق داد. آنها نقش اساسی در ارتقا وی از سناتور ایلینوی به سناتور آمریكایی و سپس دو دوره ریاست جمهوری داشتند.

اوباما با یک متفکر ، سازش پذیر ، و همچنین خنده دار و کنایه آمیز روبرو می شود ، گویی در تقابل با تقسیم کننده خود ، یک وارث فریب خورده و بدبخت است. گویی رئیس جمهور سابق همچنان تحت تأثیر تأثیر پیروزی ترامپ بر میراث وی و تلاش برای خنثی سازی اوباما قرار ندارد.

این واقعاً گویا است که او تصمیم گرفت کتاب را با ترور اسامه بن لادن و تحقیر او علیه ترامپ در یک شام انجمن خبرنگاران کاخ سفید به پایان برساند.

اوباما ممکن است نقطه مقابل ترامپ باشد ، اما نه به این دلیل که او ناسیونالیسم سیاه را به روشی که ترامپ ملی گرایی یا برتری سفید را درک می کند ، پذیرفته است. بلکه ، چون او عمداً یا به طور غریزی به وسط منحرف می شود ، همیشه برای هر مشکلی به دنبال دو طرف است.

او کسی است که قاچاق را همیشه در کانون اختلافات ، بین امید و ترس ، آرمان گرایی و واقع گرایی ، اصول و منافع ، صاحبان خانه و بانکداران ، مادران و فرماندهان ارتش ، معترضین و پلیس ، شورایاران جوان ، هدایت می کند. و پیشکسوتان سیاسی.

به همین ترتیب ، در سطح بین المللی ، اوباما بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها ، معترضان عرب و دیکتاتورهای متحد عرب ، خود را بین اروپایی ها و چینی ها قرار می دهد ، تقریباً همیشه ریشه اولی را می گیرد در حالی که دومی را توضیح می دهد ، توجیه می کند یا حتی از آن دفاع می کند.

وی با حمایت از هجوم نظامی به افغانستان ، با نوشتن نامه به خانواده های داغدیده سربازان کشته شده ، با پذیرش جایزه صلح نوبل با تشدید تلاش های نظامی ، مخالفت کرد.

او به راحتی خود را به قول و خطر دو سال ریاست جمهوری خود استعفا داد ، و ستایش از سوابق چشمگیر دولت خود ، زیرا او دموکرات ها را برای انتخابات میان دوره ای 2010 مقصر دانست ، نوشت: “… ثابت کرد که – خواه فاقد استعداد ، حیله گری ، جذابیت یا شانس باشد ، من نتوانستم ملت را همانطور که FDR قبلاً انجام داده بود ، پشت سر آنچه می دانستم درست است ، گردهم آورم. “

منتقدان او ممکن است خاطرات او را خاطرات یک فرصت طلب بدانند ، اما در واقع این یک نمایش طولانی در دفاع از عمل گرایی است.

اوباما می گوید که از مهاتما گاندی ، نلسون ماندلا ، مارتین لوتر کینگ جونیور و معتبرترین روسای جمهور آمریکا مانند آبراهام لینکلن و فرانکلین روزولت الهام می گیرد که ریاست دو دوره از دشوارترین دوره های تاریخ ایالات متحده را بر عهده داشت.

اینکه آیا او به عنوان یکی از این رهبران تحول آفرین به تاریخ خواهد پیوست ، قضاوت خیلی زود است. اما اوباما اظهار داشت که موفقیت او نه یک بار بلکه دو بار انتخاب شدن است ، زیرا اولین رئیس جمهور سیاه پوست به خودی خود یک اتفاق تحول آفرین برای آمریکا است.

به اعتبار وی ، اوباما ، برخلاف جانشین خود ، به عنوان فردی فروتن از تجربه و کبود شده توسط واقعیت دموکراتیک روبرو است.

وی اذعان می کند که رئیس جمهور می تواند چندین سیاست آمریکایی را هنگام کار تغییر دهد ، اما نمی تواند فرهنگ سیاسی خود را تغییر دهد. وی همچنین اذعان می کند که فاقد تجربه سیاسی و متحدان سیاسی است ، زیرا تنها در عرض دو سال از سناتور اولیه به کاندیدای اصلی ریاست جمهوری رسید.

به همین ترتیب ، دانش او از جهان به کودکی در اندونزی و دوستی دانشگاه با دانشجویان خارجی محدود شد. اوباما امیدوار بود که بتواند با تلاش و ایده های جدید ، آنچه را که در این تجربه کمبود ، جبران کند.

اما در عرض دو سال ، احساسات در این کشور به سمت راست تغییر یافت و اختلافات اجتماعی ، سیاسی و نژادی در آمریکا را تعمیق بخشید.

به همین ترتیب ، نهاد سیاست خارجی یا Blob ثابت کرد که قدرتمند ، سرسخت و در نوع خود است. او می گوید که او آمده است تا به ذهنیت نظامی پایان دهد ، اما مرتبا توسط مقامات نظامی و غیرنظامی از جمله اعضای کابینه خود تضعیف می شود.

به جرات می توانم بگویم مانند ترامپ اوباما متهم است که از قدرت کافی برخوردار نیست. وی به ویژه ابراز تأسف می کند که آینده نگری برای ترغیب دموکرات ها به حذف لکه دار کردن را نداشته است – تاکتیکی که برای جلوگیری از رأی دادن به این لایحه استفاده می شود – که به سناتورهای جمهوری خواه اجازه می دهد با فقط 40 درصد کرسی ها برنامه آن را تضعیف یا حتی مسدود کنند.

اما نه فقط جمهوری خواهان. اوباما اذعان می کند که آمریکا در یک فرهنگ سیاسی غالب (سفید) که از نظر چند فرهنگی احساس خطر می کند و با مهاجران و خارجی ها خصومت دارد ، از یک بیماری عمیق تر فرهنگی و نژادی رنج می برد.

به طرز متناقضی ، برخی از بصیرترین بخشهای مربوط به فرهنگ سیاسی آمریکا در این کتاب ، مواردی است که وی می گوید درباره آنها فکر کرده است اما در طول مدت حضور در کاخ سفید هرگز آنها را بیان نکرده است.

به عنوان مثال ، او می نویسد که کاهش محبوبیت وی در نظرسنجی ها ، پس از حمله پلیس به یک سیاه پوست در بوستون “احمقانه” یادآوری می کند ، “که اساس نظم عمومی ملت ما هرگز فقط برای رضایت نبوده است. که این نیز توسط دولت سفیدپوستان علیه سیاه پوستان و قهوه ای ها مورد خشونت بود. “

یا همانطور که نشت نفت Deepwater Horizon در سال 2010 نشان داد: “ما آمریکایی ها بیش از آنکه به محیط زیست اهمیت دهیم ، گاز ارزان و اتومبیل های بزرگ خود را دوست داریم.”

اوباما همچنین بیش از چند کلمه بصیرت در مورد اشتباهات سلف خود در خاورمیانه ، هشدارهای عربستان سعودی ، اسرائیل و اسرائیل و خصومت با بهار عربی ، بازتاب داخلی اختلاف نظر با اسرائیل ، دلایل روند راکد صلح خاورمیانه داشت. و خیلی های دیگر.

اما این باید یک روز دیگر صبر کند.



[ad_2]