🔴در بـاب احضـار تاریـخ
🔷احسـان شـریفثـانوی
@iranfardamag
✅مقدمه
عرصهی عمومی ما در این سالها اندود از نگاهها و گفتارهایی است که تاریخ معاصر را ملامتگونه احضار مینمایند. از عمده کلان رخدادهای گذشته، خشمگین و معاصرینْ آن رخدادها را سرزنش و شماتت مینمایند. به طور موازی این پشیمانی و خشم نگاهی نوستالژیک و سراسر تحسین هم در باب بخش دیگری از تاریخ و راقمین اصلیاش شکل گرفتهاست.
این دیالکتیک پشیمانی و تحسین در باب گذشتهی نه چندان دور و معاصر به چه میزان امکان باز نمایی حقیقت در باب گذشته را داراست؟ و از آن مهمتر خروجی، خلاصه و جمع بندی ناشی از این نگاه دوگانه چه پیامدهایی برای اینجا و اکنون ما دارد. در هر لحظهی اکنون ما، گذشته به فرم و صورتی در جریان است و این اثر مدام و پیوستار تاریخی برای فهم اکنون و افق فردا یک ضرورت بی جایگزین است. حال باید دید نسبت این احضار تاریخ به شکل خطی و مطلق با حقیقتهای تاریخی چیست؟ از آن مهمتر ارجاعات مخدوش تاریخی با پیشفرضهای مخدوشتر آیا مجددا چهرهی کریه گذشته را در اکنون ما در کالبدی جدید بازتولید نمینماید؟ چگونه میتوان تاریخ را به مرکزیت حقیقت و سندیت جامع و چندوجهی رخدادها احضار نمود وچگونه فارغ از جزمیتها و هویتهای اطلاقی میتوان از وضعیت دوری و چرخهای تاریخ رهایی پیدا نمود؟ با چه منظرگاهی میتوان نگاه تاریخی را از چسبندگی فرورونده در آیینه حال نجات داد و به چه امکانهایی میتوان از تاریخ معاصر خرده روایتهایی برای تعالی و حرکت راستین رو به جلو کسب نمود؟
در این مکتوب ابتدا نگاههای جاری و ساری به تاریخ معاصر به نقد کشیده شده ، سپس منظری متفاوت و روشی حقیقت محور برای احضار و ارجاع به تاریخ مطرح خواهد شد.
✅دیالکتیک خشم و تحسین
احضار تاریخ در اکنون همیشه دارای خطاهای شناختی و روشی متعددی است. خشم و پشیمانی از رخدادها و مسیر تاریخ تا اینجا از همین خطاهای معرفتی/روشی شکل میگیرد. باید دید نسبت خروجی مسلط فعلی اندیشیدن در باب تاریخ معاصر با حقیقت چیست؟ رخدادها را در ظرف فکری/زمانی/مکانی باید بازسازی نمود. نمیتوان با اندوختهی فعلی و نتیجه یک مسیر تاریخی با زمانپریشی گذشته را زیر بار مشت و لگد گرفت. قاطبهی خشم و پشیمانی عمومی نسبت به رخدادهای معاصر و در راس آن رخداد ۵۷، ناشی از ارجاع خطی به گذشته با امکانهای فعلی ارزشی، فکری و تاریخی است، بی فهم درست بنیادین ریشهها و مسیرهای اولیه هر رخدادی. شماتت مدام عمومی در باب رخداد 57 درگیر شکلی از ارادهباوری مطلق پیشگویانهاست. بدون داوری ارزشی در مورد این رخداد و با مخالفت محض با دترمینیسم تاریخی این خشم و پشیمانی چه در ساحت معرفت به گذشته و چه در ساحت امکانسنجی برای آینده چه نسبتی با حقیقت وضرورت دارد؟
دو رخداد مشروطه و ۵۷ هیچکدام به معنی واقعی کلمه انقلاب نبودند. ساخت اجتماعی و روابط بنیادین تولید در هیچکدام از این رخدادها دچار تغییرات بنیادین نشد. تغییرات مدام فرماسیون سیاسی در آیینه تاریخ معاصر ما ناشی از یک فروکاست فکری و عملی است. در ساحت اندیشه پروژهی مواجهه و هضم دولت مدرن با همه لوازم و اسبابش در ساخت اجتماعی سیاسی ما ناممکن و ابتر باقی ماند. نهاد شاهی به معنای سنت تاریخی ایرانیش از بین رفت، اما نهاد دولت مدرن در ساختارهای متفاوت سیاسی متولد نشد. مشروطه خواهان پیر چرا در نهایت امر به ساخت دولت مطلقهی شاهنشاهی رضاخان باورمند شدند؟ توسعه اقتصادی نامتوازن پهلوی دوم چرا به رخداد 57 منجر شد؟ بی ساخت دولت مدرن با مبناهای ضروریش چون عدلیه مستقل، قدرت تفکیک شده چه پروژهی سیاسی و چه رخدادی میتوانست مسیر تاریخ معاصر ما را از حالت دوری به سوی توسعه پایدار بازنماید؟
دم دستی ترین تحلیل ممکن شماتت عاملین کلان و خرد در هر رخداد بزرگ اجتماعی است. این عاملین نهایتا فرزندان زمانهی خود بودند. زمانهای که در قاب جهانی و کلانش در سیطرهی چپ اندیشی و مارکسیسم و انقلابهای مارکسیستی فرورفته بود. آیا باورمندی به این روح زمانه نافی مسئولیت فردی و جمعی است؟ خیر.
توضیح مبنایی علی یک رخداد ربطی به تعیین تاریخی و جبرگرایی ندارد، چه بسا فراوان مثال فردی و جمعی که در بزنگاههای تاریخی خلاف جریان مسلط جاری فکر و عمل کردند. حتی به گمان من جزئیاتی بسیار مهم در تاریخ یافت میشود که امکان دگرگونی کامل مسیرها و راهها را ممکن میکرد. خشم و پشیمانی کنونی از رخداد 57 بدون فهم ریشهها و مبناها یک خشم کور و سطحی است. بازتولید کنندهی تاریخ است. همان خشم و رادیکالیسم را در فرماسیونی جدید بازتولید مینماید، راهی به آینده نمیگشاید. سلب مسئولیت و خطای معرفتی در آن موج میزند. در باب تحسین مطلق گذشته هم ماجرا از همین قرار است. نمیتوان هویت تاریخ را مصادره نمود. نمیتوان سیاه و سفید مطلق ساخت.
در باب فهم هر پدیدهی اجتماعی چون رخداد ۵۷ نمیتوان کلیت را به فریب جمعی و دخالت خارجی فروکاست. مقایسه ممکن وضروری است اما نباید منجر به بازتولید چرخهایِ تاریخ شود. باید ریشهها را فهم کرد تا افقی برای آینده بتوان تصور نمود. میتوان فراوان دلیل برای سقوط پهلوی دوم ردیف کرد، از توسعهی نامتوازن ناشی از درآمد سرشار نفتی دهه۵۰ که منجر به برهم خوردن جدی تعادل ساخت اجتماعی شد، تا تلاش پیوستهی مدام جریانی در نهاد دین در تاریخ معاصر برای کسب قدرت سیاسی، از ظرفیتهای فکری ارزشی پیشران مارکسیسم، تا زمین بازی بودن همیشگی ایران برای ابر قدرتهای بزرگ. نمیتوان با تونل به حقیقت تاریخ رسید. حتی روایت درست فرمیک هم از وقایع نیاز به یک انفکاک هویتی دارد. نیاز به کارگر حقیقت بودن و تا اطلاع ثانوی هر حقیقتی را حقیقت دانستن، دارد.
✅چارچوب پیشنهادی
برای سخن گفتن در باب تاریخ معاصر و نقد خروجی مسلط و غالب، ابتدا به طرح دو مفهوم بنیادین پرداخته می شود:
روح زمانه(Zeitgeist) و روح ملت(Volksgeist) دو مفهومی است که برای فهم تاریخمندی و نتایجش بسیار ضروری و چارچوب آفرین است. روح زمانه به کلیت جریان اندیشگی و وضعیت فکری و اجتماعی یک عصر اشاره دارد. روح ملت همین تعریف را در ظرف مکانی یک ملت مشخص مد نظر دارد. ارجاع محض به صورتها و فرآوردههای تاریخ حتی در صورت صحت روایی و رخدادی نهایتا فهمی بسیار ناچیز و تک بعدی در اختیار میگذارد. بی فهم و مشاهدهی رخدادها در بستر کلان روح زمانه و روح ملت امکان بهرهوری ما از تاریخ دارای نقصانهای فراوانی خواهد بود.
این پدیده نشات گرفته از شکافهای جدی فکری در میان روح زمانه و روح ملتی مشخص است. این شکاف در تاریخ معاصر ما همیشه پر رنگ و جدی بودهاست. محصولات روح زمانه با بنیانهای فکری ارزشی همینجایی همیشه مخلوطی ناهمگن حاصل کردند و این ناهمگونی منجر به کنشهای جمعی پیوسته برای رهایی از این وضع شدهاست.کنشهایی از جنس سر به در و دیوار کوبیدن از روی ندیدن و ناچاری. اما خروجی بسیاری از این کنشها به جای پیشرفت ما را دچار فرورفت کردهاست. فرورفت در چالهی عظیم مواجهه امر نو و امر کهنه. مسیری که مشروطه تا برنشانی رضاشاه به عنوان شاه طی مینماید عینیت خالص این مواجهه است. اما بی هضم و همنشینی این دو نهایتا کنشهای جمعی و رخدادها، پرشی از فرماسیونی به فرماسیون دیگر است. از چنگ زدن مدام به یکی (امر نو) از مشروطه تا انتهای پهلوی دوم در عین بهرهوری مشروعیتی و معنایی از امر کهنه تا فروغلتیدن تا خرتناق به دامان دیگری (امر کهنه) و دست پا زدن در سیل غیر قابل جلوگیری جلوههای امرِ نو، تا اکنون.
زدودن تاریخ از تعلق خاطر، هویت و تخاصم امری نزدیک به محال است. نگاه کردن از هیچ کجا ممکن نیست، اما میتوان با محوریت حقیقت تاریخ را از ریشهها شخم زد. مسئولیتهای تاریخی را پذیرفت، برای انداختن طرحی نو با الزامات و موانع همینجایی ذخیرهی حقیقتآلود تاریخ معاصر را به میان آورد. برای پیشرفتن، نه فرورفتن مجدد باید چیزهایی را دیدکه تا الان ندیدهایم. باید از مقهوریت محض برساخته از تسلیم و فرار، دست برداشت. ما در تاریخ معاصر یا تسلیم شدیم یا فرار کردیم، هیچ وقت مواجهه ما با مسالهی اصلی ما از جنس هضم، همنشینی و اندراج نبودهاست. باید فردا را از رانه وحشتناک میل به زهدان رهایی داد. میتوان به شکل دیگری بود. اکنون جامعهی ما از امکانهای مبنایی ارزشی و هنجاری لازم برای شکل دیگری بودن به مثابهی رهایی از چرخه بازتولید تاریخ سرشار است.
#ایران_فردا
#احضـار_تاریـخ
#احسـان_شـریفثـانوی
