آسایشگاه/ماه عسل

تصویر توسط کامیل Chevrillonاین چهارمین داستان در این تابستان فلش آنلاین داستان سریال. شما می توانید خواندن کل

توسط NEWS-SINGLE در 9 مرداد 1399
An older couple embracing on a hospital bed looking out the window.
تصویر توسط کامیل Chevrillon

این چهارمین داستان در این تابستان فلش آنلاین داستان سریال. شما می توانید خواندن کل سری و فلش ما داستان از سال های گذشته در اینجا.

"آسایشگاه."

هنگامی که کلمه ای که ادا با صدای بلند وجود دارد یک تغییر لرزه ای. شما آن را احساس کنید.

مانند یک (بسیار کوتاه) موضوع را از طریق چشم از یک سوزن به سرعت و سرعت.

هوا خود به خود می شود نازک پولادین.

در حاشیه بینایی خود را فوری dimming. سایه روشن شروع به کوچک شدن. در زمان آن را تبدیل به یک تونل. همیشه در حال کاهش است. تا زمانی که باقی مانده نور به اندازه کافی کوچک به کف دو دست است. و سپس آن را خاموش خواهد شد.

برای زمانی که "خانقاه" سخن گفته است این واقعیت است که در گذشته اذعان کرد: هیچ امیدی وجود دارد.

هیچ امیدی. این کلمات زشت و ناپسند غیر قابل بیان. باید بدون امید به توان و بدون آینده.

بدتر با تصدیق کرد که شما بدون آینده شما "داده شده است."

و تا زمانی که کلمه "خانقاه" است که برای اولین بار صحبت با دقت و با احتیاط با یک (زن) تسکینی-مراقبت پزشک—نه از شما آن را می شنود. و یا اگر شما آن را بشنوند شما همین حالا ثبت نام کنید که شما شنیده ام.

یک درجه پایین وزوز در گوش زنگ از راه دور زنگ زنگ در توقیف ، که تمام است.

اگر شما نمی بشنود شاید آن نیست (هنوز) ادا شده است.

اگر نه از شما می شنود شاید آن را نمی خواهد (تا کنون) زبان آمده است.

در عین حال به نحوی این اتفاق می افتد: "خانقاه" می آید باید بیشتر صحبت به عنوان روز عبور کند.

و به نوعی این اتفاق می افتد که شما, شوهر, تعجب آور خود شروع به صحبت می کنند خود را "نهایی روز." همانطور که در "من فکر می کنم این ممکن است در آخر روز."

به عنوان اگر shyly. در این گوشی خیلی زود یک روز صبح هنگامی که او را به عنوان او در تماس بوده است و بلافاصله بعد از انکولوژیست ساخت دور در بیمارستان او را بررسی.

در این تلفن, به طوری که او بخشوده شده است, دیدن صورت خود را. و شما خود را.

جدید کمرویی مانند اولین, اولیه کمرویی. پیدا کردن برخی از راه برای گفتن دوستت دارم.

برای برخی غیر ممکن است بیانیه—من شما را دوست دارم.

اما شوهر خود را موفق آن را و شما موفق به آن نوعی: من شما را دوست دارم.

و در حال حاضر سال بعد از آن است که "من فکر می کنم این ممکن است در آخر روز."

این کلمات را می شنوید از طریق تلفن مجزا, ناشدنی و در عین حال (شما ادعا می کنند) شما شنیده ام و نه آنها. هیچ!

اما بله شما شنیده ام. باید شنیده ام. برای دیوارهای اتاق حلقه giddily در اطراف شما خون از سر خود را ترک شما ضعف غرق شدن را به زانو مانند یک کودک وحشت زده stammering "چیست ؟ شما چه گفت ؟ این مسخره است. نمی گویند چنین چیزهایی! آنچه در زمین شما چیست—'final days'?"

صدای خود را بالا می رود شدید. شما می خواهید به پرت کردن تلفن همراه از شما.

برای شما می توانید آن را تحمل نمی کند. شما فکر نمی کنم. نمی دانستند در این زمان قریب به اتفاق صحرا که در پیش روست با تمام است که شما می توانید خرس است که با این وجود خواهد سپرد و توسط شما.

برای همیشه در هر مرحله از راه شما را مقاومت در برابر.

آن است که یک شیب سربالایی. طبیعی است به مقاومت در برابر. و یا اگر شما قبول شیب صعود کنسول خود را با این فکر که آن را تنها به طور موقت. فلات های مسطح که به شما شده است عادت کرده اند در انتظار شما هر دو از شما. شما خواهد شد بازگشت وجود دارد. به زودی.

تا یک روز یک ساعت—همیشه وجود دارد یک روز, یک ساعت—هنگامی که شما شروع به صحبت می کنند از آسایشگاه خودتان.

در ابتدا شما بیش از حد خجالتی هستند, در انگلیس ، گلو خود را احساس می کند پاره به عنوان اگر توسط فلز براده.

به تدریج یاد می گیرید به مطلق دو هجا به وضوح شجاعانه—آسایشگاه.

به زودی پس از آن شما شروع به گفتن این متمایز عمدی کلمات: "ما خانقاه."

به زودی می رسم تا عهد خود را. Quaintly دولت به خودتان به عنوان اگر به خدا رسمی فرمان.

امید من این است: من را از ما خانقاه ماه عسل.

من نذر به شوهر من به عنوان راحت به عنوان مثل انسان ممکن است.

به او را خوشحال. به ما هم خوشحال.

برای تحقق هر چه او خواسته است که در طیف وسیعی از امکان.

اول: یک محیط جدید برای او. نه مرکز سرطان. ما خانقاه خواهد بود در خانه ما که او را دوست دارد.

دهلیز آب گرفتگی با نور صبح.

این foreshortened افق—برای خانه احاطه شده توسط درختان.

این کاروان های دریایی از مجسمه ابرها.

شوهر من می تواند دروغ در یک مبل خیره به درخت خط و در آسمان است. راحت روی مبل با بالش پشت او و پا (در جوراب گرم) بالا.

یا به احتمال بیشتر او می تواند دروغ در (اجاره ای) تخت بیمارستان قرار در چنین راهی که او می تواند به راحتی به بیرون پنجره خیره شده. و من می تواند دروغ در کنار او به عنوان من انجام داده اند در بیمارستان.

دست در دست. البته ما دست نگه دارید. دست خود را هنوز هم گرم و قوی. انگشتان خود را هنگامی که فشرده هرگز موفق به فشار در بازگشت.

به لب های او زمانی که بوسید هرگز موفق به بوسه در بازگشت.

من خواب را در کنار شوهرم نگه داشتن او را در آغوش من نه سلاح های قوی در واقع به جای سلاح های ضعیف که با این وجود می توان به رفتار به عنوان اگر آنها قوی بودند.

من به پراکندگی بذر در ردوود عرشه در خارج از پنجره. نه عادی بذر اما گران تر "پرنده وحشی بذر" شوهر من خرید.

هیجان برای تماشای پرندگان است. در نظر گرفتن زمان undistracted واقعا تماشای برای یک بار . . .

و شوهر من را دوست دارد موسیقی! من او را در زیبا ترین موسیقی از طریق ساعات بیداری خود را. تا زمانی که آن را نه ناراحت کننده برای او من را به دروغ روی تخت کنار او نگه داشتن او, گوش دادن با او به بتهوون "Ode to Joy" Rachmaninoff را "مغرب."

به خواب رفتن با او. حتی در طول روز. حتی با wan آفتاب اریب از طریق پنجره بر روی چهره های ما. سر بر بالش در کنار سر خود را.

از این کتابخانه در خانه من را انتخاب کنید کتاب هنر مورد علاقه خود هنرمندان, کتاب, از, عکاسی, قفسه—Bruce Davidson, Edward Weston, Diane Arbus, الیوت پورتر. من به نوبه خود صفحات به آرامی مارول با او.

قدیمی, آلبوم عکس خانوادگی قدمت آن به اوایل نوزده-صدها نفر. خانواده بزرگ پدربزرگ و مادربزرگ که مهاجرت از رنگ پریده است. که در آن او تنها به تازگی نشان داده است علاقه به.

غذاهای مورد علاقه خود را. . . . من سعی خواهد کرد!

هنگامی که او در خانه است احتمالا اشتها خود را باز خواهد گشت. وقتی که من کسی هستم که برای آماده سازی مواد غذایی خود را اشتها خود را خواهد شد و بازگشت من مطمئن هستم.

البته خانواده خواهد آمد به بازدید. فرزندان و نوه. بستگان و دوستان است. همکارانش از دانشگاه. همسایگان. دوستان قدیمی از مدرسه دستور زبان او را ندیده است در پنجاه سال. برخی از شگفتی برای او -- من به مذاکره با تخیل یک کارگردان تئاتر.

نه صرفا آسایشگاه اما ما خانقاه. غم انگیز نیست اما شادی, ماه عسل.

ما خوشحال خواهد شد وجود دارد در خانه خود ما. هر دوی ما.

برای هر دوی ما به "روزهای آخر" خواهد بود ماه عسل. من نذر.

در واقع هیچ چیز از راه دور مانند این اتفاق خواهد افتاد. چگونه می تواند شما باید آن را تصور خواهد!

آسایشگاهبله. ماه عسل ،



tinyurlbitlyis.gdu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب